زیارت قبول...
سلام خدا بر تو ای امین وحی ،سلام بر تو وخاندان پاک تو.
خدا را سپاس که توفیق داد آستان بوس تو گردیم وتربت مدینه را توتیای چشم سازیم ودر جوار قبه الخضرا وکنار بقیع ، بامحمد وآل محمد صلی الله علیه وآله تجدید پیمان کنیم وزائر دیار یار باشیم وبه ساحت نورانی ائمه مدفون در بقیع ، عرض ادب وارادت کنیم.
یا رسول الله ! زیارت تو هم تجدید پیمان با قرآن وعترت بود ، هم شوق دیدارمان را افزود ، هم بار غم بر دلملن نهاد.
باورمان نمی شد روزی توفیق زیارت تو راداشته باشیم وامرور باورمان نمی شود که از جوار تو آمدیم.آمدیم ، ولی قول می دهیم حال وهوای مدینه را با خود داشته باشیم وعطر حرمت را هر صبح وشام با بانگ اذان استشمام کنیم ودر هر نماز ونیاز یادمان باشد که امت تو هستیم وپیروی تو تکلیف همیشگی مان است.
آمدیم ، ولی دلمان در حرم توست ، دربقیع مظلوم ، در دامنه کوه احد، در مسجد قبا وذوقبلتین، در کنا رقبر نامعلوم زهرا سلام الله علیها ، درمسجد اجابه وشجره در نخلستان های اطراف مدینه ، کنا روضه نبوی ومسجد ومنبر ومحراب تو.
ای حبیب خدا ، ای نور خدا در هستی!
ممنونیم که دعوتمان کردی وسربلندیم که مارا به حضور پذیرفتی وشادیم که ما را بر سر سفره زیارت نشاندی. قول می دهیم چنان باشیم که باز هم دعوتمان کنی ، تابار دیگر زائر کویت باشیم.
یا رسول الله !اگر ما ناقابلیم ، با لطف خود قابلمان کن واگر ناقصیم ، کاملمان کن.
امیدواریم به وفایت جفا نکنیم وصفایت را از یاد نبریم.
سوم خرداد سال روز آزاد سازی خرمشهر گرامی باد...
تقدیم به دریا دلان ، جانبازان ، آزادگان وایثارگران جبهه های عشق .
قهرمان ؛ دوستت دارم…
چشم هایم ندیده دریایی از دل تو بزرگ تر باشد .
این مثنوی را برای تو می نویسم . می توانی آن را بخوانی در زلالی کاشی های سبز و آبی حوض کوچک خانه ، توی شب های غم گرفته ای که ماه در آب ، وضوی یقین می گیرد. می توانی آن را بخوانی ، در پیچ شمعدانی لب ایوان حیاط آن گاه که سر بر آسمان می ساید یا در باغستان سبز باورم آنجا که سیب های قنوتش طعم عشق می دهند. می توانی آن را بخوانی ، وقتی من کنار پنجره تنهایی هایم می آیم وگونه های تب کرده ام را به شیشه می چسبانم، چشمانم را می بندم . چقدر جای تو خالی است! چقدر جای تو پیداست!
بال می گشایم روبه روی برکه تنهایی هایم که روان است به یاد تو وبرای تو!
سال هاست این حیاط کوچک ، طعم کس نبودنت را روی سنگفرش ها مزه مزه می کند. انگار هنوز رد پایت روی تن خشک وتب دار کوچه جاری است.
آخرین نگاه وآخرین وداعت قاب شده توی خاطرم ! من بعد از آن وداع تلخ ، دعا کردم برای همه پرستوها که از کوچ برگردند اما تو نیامدی ! گریستم به وسعت همه جویبار ها ، باز هم نیامدی.همه شب وهمه روز به تو اندیشیدم واین پیچک سبز را برای تمامی دیوارهای خانه نشاندم . باز هم نیامدی. تو نیامدی ومن بی تو ، تمام لحظه های بودن را تجربه کردم.
کودک خیال را هرروز در مهد دل پروراندم تا شاید طلوع چشمان پر فروغت ، غروب نگاه غمبارم را مرهم شود، اما باز هم نیامدی . تو از شهر من رفته بودی ، اما از شهر دلم چه؟ این همان ابدیتی بود که من به انتظارش نشسته بودم وتو خوب می دانستی معنی صبح انتظار را!
مرد اسطوره ای باور من ! حالا برگشته ای با لرزشی که توی پیچ انگشتانت موج می زند، اما من هنوز هم یقین دارم که حجم کوچک قلب من ، برای اوج بودن تو پست وناچیز است…
دوستت دارم قهرمان…
مناظرات امام محمد باقر (ع) با طاووس یمانی
به مناسبت ولادت با سعادت امام باقر(ع)در اول رجب
احتجاج ص 187-ابو بصير گفت حضرت باقر عليه السلام در
مسجد الحرام نشسته بود اطرافش گروهى از ارادتمندان جمع بودند در اين موقع
طاوس يمانى با چند نفر از اطرافيان خود آمد.به امام عرض كرد اجازه مي دهى سؤالى
بكنم؟فرمود :اجازه دارى بپرس.عرض كرد چه وقت يك سوم مردم مردند؟
صفحات: 1· 2