در این باقیمانده از ماه...
در كتاب شريف المراقبات تاليف عارف كامل ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي قدس سره كه يك برنامه كامل خودسازي است در بخش ايام پاياني ماه مبارك شعبان يك حديث زيبا از امام رضا عليه آلاف التحية و الثنا نقل مي كنند كه بحث از آمادگي براي ماه مبارك است همان ماهي كه بنا بر گفته امام مجتبي (ع) يك مسابقه بزرگ الهي است كه يك عده پس از آن پيروز و يك عده شرمنده اند؛وارد شدن در همچنين مسابقه و امتحان بزرگي مطمئنا نياز به كسب آمادگي دارد كه اين كلام زيباي امام هشتم به ما مي آموزد كه در اين چند روز باقيمانده تا ماه رمضان براي آمادگي بيشتر چه كنيم؟
اباصلت نقل كرده است كه در آخرين جمعه از ماه شعبان بر ابالحسن علي بن موسي الرضا عليه السلام وارد شدم ،ايشان به من فرمود: اي ابا صلت! بيشتر از شعبان گذشت و اين آخرين جمعه آن است ، در اين باقيمانده ماه تقصير هاي گذشته ات را تدارك كن و بر آنچه به كارت مي آيد اقبال نما و بسيار در دعا و استغفار و تلاوت قرآن بكوش و از گناهان خويش به سوي خدا توبه كن تا ماه رمضان كه فرا مي رسد تو براي خداي عزوجل مخلص باشي، امانتي كه برگردن داري ادا ساز،هر كينه اي در قلبت از برادران مومنت مي باشد آن را بر انداز و هر گناهي بر تو مانده كه مرتكب آن شده باشي آن را از دل ريشه كن ساز و از خدا بپرهيز و در آشكارا و پنهان بر او توكل نماي؛چه آنكه خود او فرمود ” و من يتوكل علي الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لكل شيء قدرا” يعني آنكس كه بر خداي توكل كند خدا او را بس است كه خدا امر خود را به انجام مي رساند و براي هر چيزي اندازه اي قرار داده است.
و در مابقي اين ماه زياد بخوان : “اللهم اِن لم يكُن غفرت لنا في ما مضي من شعبان فاغفر لنا فيما بقي منه"زيرا خداي تعالي در اين ماه به احترام ماه رمضان گردن هايي را از آتش جهنم آزاد مي سازد.
التماس دعا
73 سال پیش در چنین روزی...
ما با ولایت زنده ایم ؛ تا زنده ایم رزمنده ایم…
خبر آمد...
خبر آمد خبری در راه است
سرخوش آن دل که از آن آگاه است
شاید این جمعه بیاید…شاید
پرده از چهره گشاید…شاید
دست افشان…پای کوبان می روم
بر در سلطان خوبان می روم
می روم بار دگر مستم کند
بی سر و بی پا و بی دستم کند
می روم کز خویشتن بیرون شوم
در پی لیلا رخی مجنون شوم
هر که نشناسد امام خویش را
بر که بسپارد زمان خویش را
با همه لحظه خوش آواییم
در به در کوچه ی تنهاییم
ای دو سه تا کوچه ز ما دورتر
نغمه ی تو از همه پر شور تر
کاش که این فاصله را کم کنی
محنت این قافله را کم کنی
کاش که همسایه ی ما می شدی
مایه ی آسایه ی ما می شدی
هر که به دیدار تو نایل شود
یک شبه حلال مسائل شود
دوش مرا حال خوشی دست داد
سینه ی ما را عطشی دست داد
نام تو بردم لبم آتش گرفت
شعله به دامان سیاوش گرفت
نام تو آرامه ی جان من است
نامه ی تو خط اوان من است
ای نگهت خاست گه آفتاب
در من ظلمت زده یک شب بتاب
پرده برانداز ز چشم ترم
تا بتوانم به رخت بنگرم
ای نفست یارومدد کار ما
کی و کجا وعده ی دیدار ما
دل مستمندم ای جان به لبت نیاز دارد
به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد
به مکه آمدم ای عشق تا تو را بینم
تویی که نقطه ی عطفی به اوج آیینم
کدام گوشه ی مشعر
کدام گوشه ی منا
به شوق وصل تو در انتظار بنشینم
ای زلیخا دست از دامان یوسف بازکش
تاصبا پیراهنش را سوی کنعان آورد
ببوسم خاک پاک جمکران را
تجلی خانه ی پیغمبران را
خبر آمد خبری در راه است
سر خوش آن دل که ار آن آگاه است
شاید این جمعه بیاید…شاید
پرده از چهره گشاید…شاید