سجده طولانی...
عارف واصل مرحوم میرزا جواد ملکی تبریزی می فرماید: مرا شیخی بود بزرگوار عامل عارف کامل که مانند او را در مراتبی که گفته شد ندیده ام، از او پرسیدیم که در اصلاح و جلب معارف چه عملی را به تجربه رسانده است؟
او گفت: من عملی را در این که گفتی مؤثر ندیدم مگر اینکه در هر شبانه روز یک بار بر سجده طولانی مداومت شود و در آن سجده بگوید«لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین» و به هنگام گفتن ذکر خود را در زندان طبیعت، زندانی و به زنجیرهای اخلاق رذیله بسته ببیند، آنگاه اقرار کند که پروردگار اینکار را تو بر من نکردی و تو بر من ستم روا نداشتی، بلکه این من بودم که بر خود ستم کردم و خود را به اینجا انداختم.
از آداب سجده این است که وقتی که بخواهیم به سجده برویم اول با زانوها به طرف زمین خم شویم و بعد دستها را پیش از زانوها بر زمین بگذاریم این عملی است که مرحوم علامه طباطبائی (ره)از پیامبر اکرم(ص) نقل می کند.
نکته های نابی از نماز،ص۲۵۵.
فروش زولبیای نذری...
ماه مبارک رمضان فرا رسیده بود. به جز عده معدودی که سخت مریض بودند، همه روزه میگرفتند. بچهها تمام شب را به دعا و مناجات میپرداختند. شب زندهداریهای ماه مبارک، اجر ویژهای هم داشت و آن شانس بیرون رفتن از آسایشگاه بود. اسرا، تمام مدت اسارت را قبل از غروب آفتاب به آسایشگاه رفته و بعد از طلوع آن در صبح روز بعد بیرون آمده بودند.
سالها بود که بچهها منظره شب را ندیده و حالا که عراقیها قبول کرده بودند غذای سحر را پس از نیمه شب توزیع کنند، فرصت خوبی بود که به بهانه گرفتن غذا از آشپزخانه، عقده چند ساله ندیدن ماه و شب و ستارگان را از دل واکنند؛ گر چه گاهی برای این تفریح متضرر میشدند. اتفاق افتاده بود که مسئول غذا در حال بازگشت از آشپزخانه، محو تماشای ماه و ستارگان، پیش پایش را ندیده و زمین خورده بود آن وقت مجبور شده بود که دست خالی به آسایشگاه بیاید.
چند روز از ماه رمضان گذشته بود. خلیل عراقی - مسئول فروشگاه - اعلام کرد که زولبیا برای فروش آورده است. بچهها هم به غیر از پولی که برای صندوق میگذاشتند، مابقی را دادند مسئول آسایشگاه تا زولبیا بخرد. وقت افطار نزدیک بود گروه همخوان به یاد ایران و برنامه رادیویی مخصوص لحظات افطار، در گوشهای حلقه زده بود و اجرای برنامه میکردند.
«این دهان بستی، دهانی باز کن، سوی خوان آسمان پرواز کن» افطار آن شب فراموش نشدنی شد. زولبیا را تقسیم کردند، به هر نفر یک پر رسید.
روز بعد، خلیل آمد توی آسایشگاه به ارشد گفت: «چطور بود زولبیا؟ بازم بیارم؟» ارشد گفت: «نه سرکار، ما دیگه پولی نداریم که زولبیا بخریم، اون هم با این قیمتی که تو میدی. ان شاءالله بمونه برای ایران.» لبخندی بر لبان خلیل نشست، خنده شد و آخرش به قهقه کشید، حالا نخند، کی بخند. مسئول آسایشگاه با تعجب علت خندهاش را جویا شد. خلیل در میان خنده گفت: «این زولبیا را پیرزن همسایهمون نذر کرده بود داد به من و سفارش کرد که ببر بده اسرا بخورن. من هم فروختمشون به شما و پول خوبی گیرم اومد!
خبرگزاری فارس
مثل دنیا در قرآن...
پای درس آیت الله جوادی آملی:
دنیا ﴿کَمَثَلِ غَیْثٍ﴾؛ دنیا مثل مَثَل بارانی است که ﴿أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ﴾؛ بارش باران اوّل کشاورز را در شگفت میاندازد که چگونه بعد از بارش باران این مزرعه سبز و خرّم شد، آنگاه ﴿ثُمَّ یَهِیجُ﴾؛ هیجانی پیش میآید در فصل خزان، ﴿فَتَرَاهُ مُصْفَراً﴾؛ همین نبات و گیاه زرد میشود، ﴿ثُمَّ یَکُونُ حُطَاماً﴾؛ وقتی که زرد شد، به صورت آن علف پژمرده بیرون از رده در آمد، آن را میگویند «حطام» که بعد از دروکردن مزرعه همانها میماند به صورت کاه، این دنیاست.
پس دنیا صدر و ساقهاش مشخّص است [که] از لعب شروع میشود که دوران نوزادگی است و به تکاثر ختم میشود که دوران سالمندی است که همهاش لهو است؛ اما ﴿وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ که بخش جهنّم است [که] عدّهای برای ترس از عذاب اطاعت میکنند، ﴿وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ﴾ که بخش بهشت است [که] عدّهای برای شوق بهشت اطاعت میکنند، ﴿وَرِضْوَانٌ﴾ که تحصیل مقام رضاست که این فوق خوف از جهنّم و شوق به بهشت است که «احرار» خدای سبحان را برای مقام «رضا» عبادت میکنند، آنگاه در پایان فرمود: ﴿وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ﴾ ؛ دنیا جز نیرنگ چیز دیگر نیست.
دنیا غیر از طبیعت است، غیر از این نشئهای [است] که ما فعلاً در آن زندگی میکنیم؛ زمین دنیا نیست، آسمان دنیا نیست، دریا و صحرا دنیا نیستند، تجارت، کشاورزی، دامداری، تولید، صنعت و امثال ذلک دنیا نیست؛ اگر کسی اینها را در راه صحیح مصرف کرد [این میشود] «الکاسب حبیب الله» ، اینها که دنیا نیست؛ دنیا همان بازیچه دوران کودکی و تکاثر دوران سالمندی است، این جز نیرنگ چیز دیگر نیست…
خبرگزاری مهر